ارمغان کنجکاویهای کودکی علیرضا مدبری مدال طلای رباتیک شد
دانشجوی ترم اول رشته الکترونیک در دانشگاه شهید منتظری است و همین امسال در مسابقات رباتیک گل کاشته است. علیرضا مدبری توانسته است در بیستودومین مسابقات ملی مهارت ایران، در کنار همتیمیاش مدال طلا کسب کند و این تنها افتخار او نیست. موفقیت را در هدف بلندی میبیند که از حالا به آن چشم دوخته است؛ دفاع از کشورش آن هم در جبهه شاغلشدن در هوافضای سپاه.
اما اکنون هدفش فقط خوب درسخواندن است؛ هدفی که باعث شده برای دو سال از تربت حیدریه به مشهد مهاجرت کند. علاقه علیرضا به رباتیک از کودکی آغاز شد؛ زمانی که بهجای اسباببازیهای معمولی با موتورهای سوخته و قطعات برقی سرگرم میشد. مادرش از اینطرف و آن طرف، وسایل برقی سوخته را جمع میکرد و او هم دل و روده آنها را بیرون میریخت تا بفهمد هر قطعه چگونه کار میکند.
طراحی ربات نیمهصنعتی
اولین تجربه جدی این دانشجوی ترماولی در مسابقات رباتیک به سال دهم هنرستانش برمیگردد. حضور او در این نوع مسابقات ادامه پیدا کرد تا یک تجربه جدیتر برایش پیش آمد. اینبار تمرکز خود را روی پروژهای پیچیدهتر از دوره هنرستانش گذاشت؛ طراحی یک ربات نیمهصنعتی به نام میوهچین. این ربات وظیفه داشت میوهها را تشخیص دهد، مختصات آنها را شناسایی و به داخل سبد منتقل کند.
علیرضا توضیح میدهد: ربات ما سه نوع میوه مختلف را شناسایی میکرد و میتوانست برای هر سفارش، تعداد مشخصی از میوهها را جمع کند. طراحی ربات نیمهصنعتی بود و بازوهای آن شبیه بازوهای صنعتی ساخته شده بود.
وزن رباتی که برای علیرضا و همتیمیاش «صالح حورانفر» مدالآور شد، حدود دهکیلو بود و ساخت آن شامل ترکیبی از تجهیزات شخصی و کمکهای شرکت اسپاد از پارک علم و فناوری مشهد بود. اما با وجود داشتن حمایت برای همین ربات هم با مشکل روبهرو بود. یکی از چالشهای بزرگ، جایگزینکردن سنسورها بود.
او میگوید: یکی از سنسورها را نداشتیم و مجبور شدم از گوشی اندرویدی استفاده کنم. یافتن سنسور کار دشواری بود. در این روش که ایده خودم بود، اطلاعات سنسور ازطریق گوشی جمعآوری و به پردازنده ربات ارسال میشد. این کار باعث شد دقت ربات بالا برود و داوران مسابقه متعجب شوند.
مدال هدفم نبود
این دانشجو با بیان اینکه از یک ماه قبل از مسابقه، او شبانهروز در محل شرکتی که اسپانسر شده، مشغول کار بود و حتی شبها در همان شرکت میخوابید، میافزاید: مدیرعامل شرکت به من اعتماد کرده و کلید دراختیارم گذاشته بودند. من فقط روی رباتم کار میکردم و حتی هدفم گرفتن مدال هم نبود. از همان اول میخواستم از این تجربهها درس بگیرم و مهارتهایم را ارتقا بدهم.
او همچنین به هزینههای شخصی که صرف ربات کرد و خسارات مالی و فنی که به سیستمها و تجهیزات زد، اشاره میکند: باوجود داشتن حمایت، ۶ میلیون هزینه کردم. درکنار آن، از سالهای اول بارها به نرمافزارهای کامپیوترهای خودم صدمه زدم و مجبور شدم سیستمها را دوباره نصب و تنظیم کنم. البته این خسارتها باعث شد خودم کارهایی مثل نصب ویندوز را از همان ابتدا یاد بگیرم و مهارتهای عملیام افزایش یابد.
خودآموخته، خودباور
علیرضا درباره خودآموزیهایش درزمینه رباتیک میگوید: در شهرستان ما، کلاس خاصی برای رباتیک برگزار نمیشد. من ابتدا مهارتها را طبقهبندی میکردم و هر بخش را بهصورت عملی یاد میگرفتم. بعداز یادگیری هر مهارت، آنها را ترکیب میکردم تا پروژه نهایی شکل بگیرد. از اول دنبال این مهارتها بودم. برنامهنویسی، میکروکنترلرها، سنسورها و بازوهای مکانیکی همه بخشهایی بودند که باید یاد میگرفتم و ترکیب میکردم.
او نام سه نفر از کسانی که امسال بیشترین کمک را به ساخت ربات کردند، میبرد و از حمایتهایشان یاد میکند؛ «آقای موسوی زاده، مدیرعامل شرکت و آقایان کیومرث و حسینیتبار از نیروهای شرکت نیز در همه زمینهها بهویژه در ساخت بدنه رباتمان خیلی کمک کردند.»
میخواهم اسمم در تاریخ ثبت شود
این دانشجوی نخبه از افکار بلندش میگوید: جنگ دوازدهروزه من را خیلی تکان داد. نمیتوانستم بپذیرم عدهای محدود در دنیا برای میلیونها آدم تصمیم میگیرند. ناعادلانه است که گروه کوچکی بخواهند برای بیشتر انسانها تصمیم بگیرند. از همانجا یک حس عمیق در من شکل گرفت که نباید بیتفاوت باشم. از طرف دیگر، صحبتی از رهبری شنیده بودم که فرمودهبودند پول و مقام و قدرت حقیرتر از آن هستند که هدف زندگی انسان باشند.
نمیتوانستم بپذیرم عدهای محدود در دنیا برای میلیونها آدم تصمیم میگیرند
علیرضا ادامه میدهد: اطرافم را که نگاه میکنم، میبینم خیلیها آرزو دارند در آینده پولدار شوند، اما من این را نمیخواهم. میخواهم کسی باشم که اسمش در تاریخ ثبت شود؛ نه به خاطر ثروت، بلکه به خاطر اثری که میگذارد. وقتی دیدم ایران چگونه جلو اسرائیل ایستاد و چطور اقتدارش را نشان داد، بیشتر مصمم شدم وارد هوافضای سپاه شوم.
میخواهم کسی باشم که اسمم در تاریخ ثبت شود. آرزویم این است که روزی به نقطهای برسم که کارم یا اختراعم نقش کوچکی در تاریخ این کشور داشته باشد؛ نقشی که به درد مردم بخورد، نه به درد جیب من.
رباتهای ساخته شده توسط علیرضا
ربات جنگجو، سال دهم
بدنه ربات را با کامپوزیتهای اضافی سر هم کردم. این اولین بار بود که توانستم نتیجه تلاش خودم را ببینم و رتبه سوم را در شهرستان تربت حیدریه به دست آورم.
ربات آتشنشان، سال یازدهم
ربات من و دوستم، خطی را دنبال میکرد و موانع فیزیکی را تشخیص میداد. هدف این بود که شبیهسازی یک مأموریت آتشنشانی انجام شود. برای ساخت این ربات، ما از ماژولهای ابتدایی استفاده کردیم و برد اصلی ربات را هم خودمان طراحی کردیم. مقام سوم استان خراسان رضوی را کسب کردیم و برای اولینبار به مرحله کشوری راه پیدا کردیم.
ربات میوهچین، سال اول دانشگاه
این ربات نمونهای از تلاش، نوآوری و پشتکار است و برای ساخت آن از کسانی که کمکم کردند، تشکر میکنم.

کنجکاویاش را سرکوب نکردم
معصومه یوسفی، مادر علیرضا
علیرضا از کودکی خیلی کنجکاو بود. دوست داشت همه وسایل را باز کند و از آنها سر در بیاورد؛ از اسباببازیها گرفته تا وسایل برقی خانه. وقتی مشاور به ما گفت بیشفعال نیست و نباید کنجکاویاش را سرکوب کنم، تصمیم گرفتم روش عملی برایش پیدا کنم. با چند مغازه اسباببازیفروشی در تربت حیدریه صحبت کردم تا وسایل ته بارشان و وسایل بازی معیوب و ایمن را دراختیار من بگذارند؛ وسایلی که خطری نداشته باشد.
با این تجربه بهجای جلوگیری، کنجکاویاش را در مسیر یادگیری و خلاقیت هدایت کردم. همین روش باعث شد مهارت حل مسئله، نظم ذهنی و اعتماد به نفس او از کودکی شکل بگیرد و استعدادش در ریاضی و فیزیک به چشم بیاید.
«دانشمند کوچولو» اول شد
وقتی علیرضا کلاس دوم یا سوم دبستان بود، قوطی رب را برداشته بود و با چسب نواری و چرخهای یک کیف بدون استفاده و دسته پلاستیکی، یک تانک درست کرده بود. من از دیدن چیزی که با ایده خودش ساخته بود، خیلی هیجان زده شدم. به نظرم برای بچهای به سن و سال او کار زیادی بود. وقتی این کار را به مدرسه برد، متأسفانه معلم و معاون مدرسه بدون هیچ تشویقی، او را دلسرد کردند و در مسابقه شرکت نداده بودند.
گویا زمانش یک روز گذشته بود. رفتار معلمش، تأثیر منفی روی پسرم گذاشت و به همین دلیل بعداز آن اتفاق، مدرسهاش را عوض کردم. در مدرسه جدید، معلمانی داشت که استعداد او را شناختند و تشویق کردند. همین باعث شد در جشنوارهها و مسابقات رباتیک پیشرفت کند و اعتمادبهنفسش رشد کند.
هنوز هرسال روز معلم، علیرضا برای معلمش، آقای براتی، پیام تبریک میفرستد. او کسی بود که شخصیت دانشآموزانش برایش مهم و بیشتر از درس برای این جنبه ارزش قائل بود. جالب است که خواهر آقای براتی، معلم کلاس ششم علیرضا بود و پسرم را «دانشمند کوچولو» صدا میزد. درنتیجه زحمات معلمانش، علیرضا وقتی کلاس پنجم بود، در یک جشنواره علمی شرکت کرد و در تربت حیدریه اول شد.
* این گزارش چهارشنبه ۱۲ آذرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۴۴ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.
